۱۳۸۸ تیر ۲۷, شنبه

خاکسترم بر باد

‫از دستم بدادی و خاکسترم بر باد
‫بر هیچ مسلمان و کافری چنین مباد
‫از دشمنان روشن، گر رسد تیری چه باک
‫تیر کمان دوست، بی چشم رو مباد
‫دستم به دست غیب و سینه ا م پر درد
‫دل در چنین سینه ای، در زمین مباد
‫آن خنجری کز پشت، قلب من شکافت
‫آن دست و آن دوست، بی خزان مباد
‫از آسمان خبری آمده است، خموش
‫آن کس که دل شکست، بی حساب مباد.
صحرا

۱۳۸۸ تیر ۲۵, پنجشنبه

کا شکی

کاشکی که هنوز کودک بودم

‫مشق شب تنها دردم بود

‫و چه ساده

‫آب، بابا، باران

‫نان، دارا، چوپان

‫کاشکی که هنوز کودک بودم

‫که نیاموخته بودم کلمات سخت را

‫عشق را، درد را

‫دل همچون سنگ را

‫کاشکی که هنوز کودک بودم

‫کاشکی که هنوز

‫بابا، با نان همچنان زیر باران می بود

‫کاشکی که هنوز

‫نیاموخته بودم عشق را

صحرا

۱۳۸۸ تیر ۱۱, پنجشنبه

گلدون شکسته

منو با تنهاییهام تنها بذار ، دلم گرفته
روزای آفتابی رو به روم نیار ، دلم گرفته
نقش من نقش یه گلدون شکستس
بی گل و آب برا موندن
توی ایوون بهار ، دلم گرفته
ابی