۱۳۸۷ آبان ۵, یکشنبه

کلاغ

بازم هوا سرد شد

‫ کلاغ ها اومدن

‫ کلی خاطره زنده شد

‫گاهی تعجب میکنم تو این سیاهی کلاغ چی هست که اینقدر دلمو روشن میکنه.

غریبه

خیلی سرم شلوغه، در گیر کارهای مهمی هستم ولی خدا بخواد تا دو یا سه هفته دیگه تمومه. اینم یه شعر جدید، امیدوارم اونا که سر میزنن بخونن و خوششون بیاد، نظر هم بدید بد نیست.

‫غریبه غم نخور من هم غریبم

‫تو تنها یی و من تنها ترینم

‫غریبه زخم هات قد یه دنیاست

‫ولی کو مرهمی برای زخمهات

‫غریبه دل بریدی از هیاهو

‫همش مستی و هی دم میزنی هو

‫غریبه میدونم دلت گرفته

‫تو فکر کوچهای عمر رفته

‫غریبه زندگی تا آخر همینه

‫همش درد، انتظار پشت شیشه

‫تو اوج غربتم باشه به یادت

‫غریبای دیگه هستن به یادت