۱۳۸۷ فروردین ۳۱, شنبه

‫تو بگو چه کنم؟

امروز با یه عده از دوستان حرف میزدیم، راجب ایران و قیمت خونه و اینجور چیزا.‫مخم سوت کشید از حرفایی که میگن ،اخه با این وضع مگه میشه برگشت ایران.
‫بیام ایران هشتم گیر نهم خواهد بود از طرف دیگه همه میگن طرف خیر سرش چند سال خارج بده ، دب دبه و کب کبی داره ، اما کی از پس این قیمت خونها بر میاد اونم با ان حقوقهای کزایی .‫خداییش بد جور موندم چیکار کنم، فکر کنم باید به تور جدی راجب اینکه یه جوری خودمو اینجا موندگار کنم فکر کنم.
‫چقدر بد آدم سر اینجور چیزا خودشو اسیر کنه. ای بگم چی به آن کسایی که این سختیها و دوریها رو به ما تحمیل میکنن.

هیچ نظری موجود نیست: