۱۳۸۷ فروردین ۳۱, شنبه

‫ستاره و‫قایق

شب شد و دلم یاد تو افتاد

‫باز تو آب روبروم عکس تو افتاد

‫ستاره سوسوی تو تپش قلب من

‫چشمکی که میزنی به حیرت و ترس من

‫من همونم،همون قایق تنها

‫قایق بی باد و پارو توی دریا

‫ستاره صبح که میشه توی دریا

‫میدونم که تو هستی پشت نورا

‫ستاره روز به امید شب میشینم

‫که تاریکی بیاد تو رو ببینم

‫ستاره خسته آم از دریا و دریا خسته از من

‫دیگه بازوی دریا هم ندره طاقت من

‫دعایی کن شاید بادی بگیره

‫شاید موجی بیاد دلم ساحل بگیره

‫یا اینکه بشکنه این قایق تنها

‫بشه همیشه شب تو آعماق دریا

۵ نظر:

ناشناس گفت...

لب بوم اومدم،گهواره داری
من هنوز عاشقم، تو بچه داری
...
شعرت جالب بود.
شاد باشید.

ناشناس گفت...

شعرت قشنگه بهت تبریک میگم حداقل واسه این یه شاهکارت

صحرا گفت...

ممنون دوستان با نظرات تون خیلی خوشحالم میکنید.

ناشناس گفت...

az khondane sheraye zibayat khaste nemisham hata age 1000bar bekhonamesh

صحرا گفت...

mamnoooon. garche digeh deli namonde vali talashamo mikonam hamchenan sher begam, sher ke migam vagean halam avaz mishe.